آیا کنتون یک متخصص در اقتصاد و قوانین و مقررات سرمایه گذاری است. وی پیش از این نقش های سرمقاله ارشد را در Investopedia و Kapitall Wire برگزار می کرد و دارای مدرک کارشناسی ارشد در اقتصاد از مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی و دکتر فلسفه در ادبیات انگلیسی از NYU است.
توماس جی. بروک یک CFA و CPA با بیش از 20 سال تجربه در زمینه های مختلف از جمله سرمایه گذاری ، مدیریت نمونه کارها بیمه ، امور مالی و حسابداری ، مشاوره سرمایه گذاری شخصی و برنامه ریزی مالی و توسعه مطالب آموزشی درباره بیمه عمر و سالیانه است.
Amanda Bellucco-Chatham یک ویراستار ، نویسنده و چکنده واقعیت است و سالها تجربه تحقیق در مورد موضوعات مالی شخصی را دارد. تخصص ها شامل برنامه ریزی مالی عمومی ، توسعه شغلی ، وام ، بازنشستگی ، آماده سازی مالیات و اعتبار است.
Investopedia / Joules Garcia
مدیریت ریسک چیست؟
در دنیای مالی ، مدیریت ریسک فرایند شناسایی ، تجزیه و تحلیل و پذیرش یا کاهش عدم اطمینان در تصمیمات سرمایه گذاری است. در اصل ، مدیریت ریسک زمانی اتفاق می افتد که یک سرمایه گذار یا مدیر صندوق تجزیه و تحلیل و تلاش برای تعیین کمیت پتانسیل ضرر در یک سرمایه گذاری ، مانند یک خطر اخلاقی ، و سپس با توجه به اهداف سرمایه گذاری صندوق و تحمل ریسک ، اقدامات مناسب (یا عدم تحرک) را انجام می دهد.
ریسک از بازگشت جدا نیست. هر سرمایه گذاری شامل برخی از ریسک ها است ، که در مورد لایحه T ایالات متحده یا بسیار زیاد برای مواردی مانند سهام بازار نوظهور یا املاک و مستغلات در بازارهای بسیار تورمی ، نزدیک به صفر در نظر گرفته می شود. خطر هم از نظر مطلق و هم از نظر نسبی قابل اندازه گیری است. درک محکم از ریسک در اشکال مختلف آن می تواند به سرمایه گذاران کمک کند تا فرصت ها ، معاملات و هزینه های مربوط به رویکردهای مختلف سرمایه گذاری را درک کنند.
غذای اصلی
- مدیریت ریسک فرایند شناسایی ، تجزیه و تحلیل و پذیرش یا کاهش عدم اطمینان در تصمیمات سرمایه گذاری است.
- ریسک از بازده در دنیای سرمایه گذاری جدا نیست.
- تاکتیک های مختلفی برای تعیین خطر وجود دارد. یکی از متداول ترین انحراف استاندارد ، یک اندازه گیری آماری پراکندگی در اطراف یک گرایش اصلی است.
- بتا ، همچنین به عنوان ریسک بازار شناخته می شود ، اندازه گیری نوسانات یا ریسک سیستماتیک یک سهام فردی در مقایسه با کل بازار است.
- آلفا اندازه گیری بازده اضافی است. مدیران پول که از استراتژی های فعال برای ضرب و شتم بازار استفاده می کنند ، در معرض خطر آلفا قرار دارند.
مدیریت ریسک چیست؟
درک مدیریت ریسک
مدیریت ریسک در همه جای قلمرو امور مالی رخ می دهد. این اتفاق می افتد که یک سرمایه گذار اوراق بهادار خزانه داری ایالات متحده را از طریق اوراق بهادار شرکت خریداری کند ، هنگامی که یک مدیر صندوق در معرض قرار گرفتن در معرض ارز خود با مشتقات ارزی قرار می گیرد ، و هنگامی که یک بانک قبل از صدور اعتبار شخصی ، یک چک اعتباری را برای یک فرد انجام می دهد. کارگزاران سهام از ابزارهای مالی مانند گزینه ها و آینده استفاده می کنند و مدیران پول از استراتژی هایی مانند تنوع نمونه کارها ، تخصیص دارایی و اندازه موقعیت برای کاهش یا مدیریت مؤثر ریسک استفاده می کنند.
مدیریت ناکافی ریسک می تواند عواقب شدیدی برای شرکت ها، افراد و اقتصاد داشته باشد. به عنوان مثال، فروپاشی وام مسکن در سال 2007 که به شروع رکود بزرگ کمک کرد، ناشی از تصمیمات بد مدیریت ریسک بود، مانند وام دهندگانی که وام مسکن را به افراد با اعتبار ضعیف تعمیم دادند. شرکتهای سرمایهگذاری که این وامهای مسکن را خریداری، بستهبندی و دوباره فروختند. و وجوهی که بیش از حد در اوراق بهادار با پشتوانه وام مسکن (MBS) بسته بندی شده، اما همچنان پرخطر، سرمایه گذاری کرده اند.
ریسک خوب، بد و ضروری
ما تمایل داریم به "ریسک" در عبارات عمدتاً منفی فکر کنیم. با این حال، در دنیای سرمایه گذاری، ریسک امری ضروری و جدایی ناپذیر از عملکرد مطلوب است.
یک تعریف رایج از ریسک سرمایه گذاری، انحراف از یک نتیجه مورد انتظار است. ما می توانیم این انحراف را به صورت مطلق یا نسبت به چیز دیگری مانند معیار بازار بیان کنیم.
در حالی که این انحراف ممکن است مثبت یا منفی باشد، متخصصان سرمایهگذاری عموماً این ایده را میپذیرند که چنین انحرافی مستلزم درجاتی از نتیجه مورد نظر برای سرمایهگذاری شما است. بنابراین برای دستیابی به بازدهی بالاتر، انتظار می رود ریسک بیشتری را بپذیرد. همچنین یک ایده عمومی پذیرفته شده است که افزایش ریسک به شکل افزایش نوسانات است. در حالی که متخصصان سرمایهگذاری دائماً به دنبال راههایی برای کاهش چنین نوسانهایی هستند – و گهگاه پیدا میکنند، هیچ توافق روشنی بین آنها در مورد بهترین روش انجام آن وجود ندارد.
میزان نوسانی که یک سرمایهگذار باید بپذیرد، کاملاً به میزان تحمل سرمایهگذار برای ریسک بستگی دارد، یا در مورد یک سرمایهگذار حرفهای، به میزان تحمل اهداف سرمایهگذاری آنها بستگی دارد. یکی از متداولترین معیارهای ریسک مطلق، انحراف معیار است، که یک معیار آماری پراکندگی حول یک گرایش مرکزی است. شما به میانگین بازده یک سرمایه گذاری نگاه می کنید و سپس میانگین انحراف استاندارد آن را در همان دوره زمانی پیدا می کنید. توزیعهای عادی (منحنی زنگشکل آشنا) حکم میکند که بازده مورد انتظار سرمایهگذاری احتمالاً یک انحراف استاندارد از میانگین 67 درصد مواقع و دو انحراف استاندارد از انحراف متوسط در 95 درصد مواقع باشد. این به سرمایه گذاران کمک می کند تا ریسک را به صورت عددی ارزیابی کنند. اگر باور داشته باشند که از نظر مالی و عاطفی می توانند ریسک را تحمل کنند، سرمایه گذاری می کنند.
مثال مدیریت ریسک
به عنوان مثال، طی یک دوره 15 ساله از 1 آگوست 1992 تا 31 ژوئیه 2007، متوسط بازده سالانه کل S&P 500 10. 7 درصد بود. این عدد نشان می دهد که در کل دوره چه اتفاقی افتاده است، اما نمی گوید در طول مسیر چه اتفاقی افتاده است. میانگین انحراف استاندارد S&P 500 برای آن دوره 13. 5 درصد بود. این تفاوت بین میانگین بازده و بازده واقعی در اکثر نقاط معین در طول دوره 15 ساله است.
هنگام استفاده از مدل منحنی زنگی، هر نتیجه داده شده باید در حدود 67 درصد مواقع در یک انحراف استاندارد از میانگین و در حدود 95 درصد مواقع در دو انحراف استاندارد قرار گیرد. بنابراین، یک سرمایهگذار S&P 500 میتواند انتظار داشته باشد که بازدهی در هر نقطه از این دوره، 10. 7% به علاوه یا منهای انحراف استاندارد 13. 5% در حدود 67% مواقع باشد. او همچنین ممکن است 27 درصد (دو انحراف معیار) افزایش یا کاهش را در 95 درصد مواقع فرض کند. اگر از عهده ضرر بربیاید، سرمایه گذاری می کند.
مدیریت ریسک و روانشناسی
اگرچه این اطلاعات ممکن است مفید باشد، اما به طور کامل نگرانی های ریسک سرمایه گذار را برطرف نمی کند. حوزه مالی رفتاری عنصر مهمی را به معادله ریسک کمک کرده است، که نشان دهنده عدم تقارن بین نحوه نگاه مردم به سود و زیان است. در زبان تئوری چشمانداز، حوزهای از امور مالی رفتاری که توسط آموس تورسکی و دانیل کانمن در سال 1979 معرفی شد، سرمایهگذاران از ضرر بیزاری نشان میدهند. Tversky و Kahneman مستند کردند که سرمایهگذاران تقریباً دو برابر بیشتر از احساس خوب مرتبط با سود، روی درد ناشی از زیان وزن میگذارند.
اغلب، آنچه سرمایهگذاران واقعاً میخواهند بدانند فقط این نیست که یک دارایی چقدر از نتیجه مورد انتظارش انحراف دارد، بلکه این است که چقدر اوضاع در سمت چپ منحنی توزیع بد به نظر میرسد. ارزش در معرض خطر (VAR) تلاش می کند تا پاسخی برای این سوال ارائه دهد. ایده پشت VAR این است که میزان زیان سرمایه گذاری را با سطح اطمینان معینی در یک دوره معین، کمّی کنیم. به عنوان مثال، عبارت زیر نمونه ای از VAR است: "با سطح اطمینان 95٪، بیشترین ضرری که در این سرمایه گذاری 1000 دلاری در یک افق زمانی دو ساله خواهید داشت، 200 دلار است."سطح اطمینان یک بیانیه احتمال بر اساس ویژگی های آماری سرمایه گذاری و شکل منحنی توزیع آن است.
البته، حتی معیاری مانند VAR تضمین نمی کند که 5 درصد مواقع بسیار بدتر خواهد بود. خرابی های دیدنی مانند آنچه در سال 1998 به مدیریت سرمایه بلندمدت صندوق تامینی ضربه زد به ما یادآوری می کند که به اصطلاح "رویدادهای دور از ذهن" ممکن است رخ دهد. در مورد LTCM، رویداد پرت، نکول دولت روسیه در قبال تعهدات بدهی دولتی معوق خود بود، رویدادی که خطر ورشکستگی صندوق تامینی را که دارای موقعیت های اهرمی بالا به ارزش بیش از 1 تریلیون دلار بود، به همراه داشت. اگر از بین می رفت، می توانست نظام مالی جهانی را از بین ببرد. دولت ایالات متحده یک صندوق وام 3. 65 میلیارد دلاری ایجاد کرد تا زیان های LTCM را پوشش دهد، که این شرکت را قادر ساخت تا از نوسانات بازار جان سالم به در ببرد و به شیوه ای منظم در اوایل سال 2000 تصفیه شود.
بتا و مدیریت ریسک منفعل
یکی دیگر از معیارهای ریسک که گرایشهای رفتاری را جهتگیری میکند، کاهش سرمایه است که به هر دورهای اشاره دارد که طی آن بازده دارایی نسبت به یک نمره بالا قبلی منفی است. در اندازه گیری افت، ما سعی می کنیم به سه مورد توجه کنیم:
- بزرگی هر دوره منفی (چقدر بد)
- مدت زمان هر کدام (چقدر)
- فرکانس (هر چند وقت یکبار)
به عنوان مثال، علاوه بر اینکه میخواهیم بدانیم آیا یک صندوق سرمایهگذاری مشترک S&P 500 را شکست داده است یا خیر، میخواهیم بدانیم که چقدر ریسک نسبتاً بالایی دارد. یکی از معیارهای این امر، بتا (معروف به "ریسک بازار")، بر اساس ویژگی آماری کوواریانس است. بتای بیشتر از 1 نشان دهنده ریسک بیشتر از بازار است و بالعکس.
بتا به ما کمک می کند تا مفاهیم ریسک غیرفعال و فعال را درک کنیم. نمودار زیر یک سری زمانی از بازده (هر نقطه داده با برچسب "+") برای یک پرتفوی خاص R(p) در مقابل بازده بازار R(m) را نشان می دهد. بازده ها به صورت نقدی تعدیل می شوند، بنابراین نقطه ای که در آن محور x و y تلاقی می کنند، بازده معادل نقدی است. رسم خطی از بهترین تناسب از طریق نقاط داده به ما امکان می دهد ریسک غیرفعال (بتا) و ریسک فعال (آلفا) را کمی کنیم.
گرادیان خط بتا آن است. به عنوان مثال، گرادیان 1. 0 نشان می دهد که به ازای هر واحد افزایش بازده بازار، بازده پرتفوی نیز یک واحد افزایش می یابد. مدیر پولی که از یک استراتژی مدیریت منفعل استفاده میکند، میتواند با در نظر گرفتن ریسک بازار بیشتر (یعنی بتای بیشتر از 1) بازده پرتفوی را افزایش دهد یا با کاهش بتای سبد به زیر یک، ریسک (و بازده) سبد را کاهش دهد.
آلفا و مدیریت ریسک فعال
اگر سطح بازار یا ریسک سیستماتیک تنها عامل تأثیرگذار باشد، بازده پرتفوی همیشه برابر با بازده بازار تعدیل شده بتا خواهد بود. البته اینطور نیست: بازده به دلیل تعدادی از عوامل غیر مرتبط با ریسک بازار متفاوت است. مدیران سرمایهگذاری که از یک استراتژی فعال پیروی میکنند، ریسکهای دیگری را برای دستیابی به بازده مازاد نسبت به عملکرد بازار متحمل میشوند. استراتژیهای فعال شامل تاکتیکهایی است که سهام، انتخاب بخش یا کشور، تجزیه و تحلیل بنیادی، اندازه موقعیت و تحلیل تکنیکال را تحت تأثیر قرار میدهد.
مدیران فعال در جستجوی آلفا هستند، معیاری برای بازدهی مازاد. در مثال نمودار بالا، آلفا مقدار بازده پورتفولیو است که با بتا توضیح داده نشده است، که به صورت فاصله بین تقاطع محورهای x و y و قطع محور y نمایش داده می شود که می تواند مثبت یا منفی باشد. مدیران فعال در تلاش برای بازدهی مازاد، سرمایهگذاران را در معرض ریسک آلفا قرار میدهند، این خطر که نتیجه شرطبندیهای آنها منفی باشد تا مثبت. به عنوان مثال، یک مدیر صندوق ممکن است فکر کند که بخش انرژی از S&P 500 بهتر عمل می کند و وزن پرتفوی او را در این بخش افزایش می دهد. اگر تحولات اقتصادی غیرمنتظره باعث کاهش شدید سهام انرژی شود، مدیر احتمالاً از معیار، نمونه ای از ریسک آلفا، عملکرد ضعیفی خواهد داشت.
هزینه ریسک
به طور کلی، هرچه یک صندوق فعال و مدیران آن بیشتر نشان دهند که قادر به تولید آلفا هستند، کارمزد بیشتری برای قرار گرفتن در معرض آن استراتژیهای آلفای بالاتر از سرمایهگذاران دریافت میکنند. برای یک وسیله نقلیه کاملاً غیرفعال مانند یک صندوق شاخص یا یک صندوق قابل معامله در بورس (ETF)، احتمالاً یک تا 10 امتیاز پایه (bps) به عنوان کارمزد مدیریت سالانه پرداخت می کنید، در حالی که برای یک صندوق پوشش ریسک با اکتان بالا که از استراتژی های معاملاتی پیچیده استفاده می کند. سرمایهگذار که شامل تعهدات سرمایهای بالا و هزینههای معامله است، باید 200 امتیاز سالانه را به عنوان کارمزد پرداخت کند، به علاوه 20 درصد از سود را به مدیر بازگرداند.
تفاوت در قیمتگذاری بین استراتژیهای غیرفعال و فعال (یا ریسک بتا و ریسک آلفا به ترتیب) بسیاری از سرمایهگذاران را تشویق میکند تا این ریسکها را جدا کنند (مثلاً پرداخت هزینههای کمتر برای ریسک بتا فرض شده و تمرکز قرار گرفتن در معرض گرانتر خود بر روی فرصتهای آلفای تعریفشده خاص).. این مورد به عنوان آلفای قابل حمل شناخته می شود، این ایده که جزء آلفای بازده کل از جزء بتا جدا است.
به عنوان مثال، یک مدیر صندوق ممکن است ادعا کند که یک استراتژی چرخش بخش فعال برای شکست S&P 500 دارد و به عنوان شواهد، سابقه شکست 1. 5 درصدی شاخص را به طور متوسط سالانه نشان می دهد. برای سرمایه گذار، 1. 5 درصد از بازده مازاد، ارزش مدیر، آلفا است و سرمایه گذار حاضر است برای به دست آوردن آن، هزینه های بیشتری بپردازد. بقیه بازده کل، چیزی که خود S&P 500 به دست آورده است، مسلماً ربطی به توانایی منحصر به فرد مدیر ندارد. استراتژیهای آلفای قابل حمل از مشتقات و ابزارهای دیگر استفاده میکنند تا نحوه دریافت و پرداخت مولفههای آلفا و بتا در معرض قرار گرفتن خود را اصلاح کنند.